دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوشوز شما پنهان نشاید کرد سر می فروشگفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبعسخت میگردد جهان بر مردمان سختکوشوان گهم درداد جامی کز فروغش بر فلکزهره در رقص آمد و بربط زنان میگفت نوشبا دل خونین لب خندان بیاور همچو جامنی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروشتا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنویگوش نامحرم نباشد جای پیغام سروشگوش کن پند ای پسر وز بهر دنیا غم مخورگفتمت چون در حدیثی گر توانی داشت هوشدر حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنیدزان که آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوشبر بساط نکته دانان خودفروشی شرط نیستیا سخن دانسته گو ای مرد عاقل یا خموشساقیا می ده که رندیهای حافظ فهم کردآصف صاحب قران جرم بخش عیب پوش بخوانید, ...ادامه مطلب