ای آن که غمگنی و سزاواریوندر نهان سرشک همی باریاز بهر آن کجا ببرم نامشترسم ز بخت انده و دشواریرفت آن که رفت و آمد آنک آمدبود آن که بود، خیره چه غمداری؟هموار کرد خواهی گیتی را؟گیتیست، کی پذیرد همواریمستی مکن، که ننگرد او مستیزاری مکن، که نشنود او زاریشو، تا قیامت آید، زاری کنکی رفته را به زاری باز آری؟آزار بیش بینی زین گردونگر تو به هر بهانه بیازاریگویی گماشتهست بلایی اوبر هر که تو دل بر او بگماریابری پدید نی و کسوفی نیبگرفت ماه و گشت جهان تاریفرمان کنی و یا نکنی، ترسمبر خویشتن ظفر ندهی باری!تا بشکنی سپاه غمان بر دلآن به که می بیاری و بگساریاندر بلای سخت پدید آیدفضل و بزرگمردی و سالاری برچ,غمگنی ...ادامه مطلب