الا یا ایها الساقی! ز می پُر ساز جامم راکه از جانم فرو ریزد، هوای ننگ و نامم رااز آن می ریز در جامم که جانم را فنا سازدبرون سازد ز هستی، هسته نیرنگ و دامم رااز آن می ده که جانم را ز قید خود رها سازدبه خود گیرد زمامم را، فرو ریزد مقامم رااز آن می ده که در خلوتگه رندان بیحرمتبه هم کوبد سجودم را، به هم ریزد قیامم رانبودی در حریمِ قدسِ گلرویان میخانهکه از هر روزنی آیم، گلی گیرد لجامم راروم در جرگه پیران از خود بیخبر، شایدبرون سازند از جانم، به می افکار خامم راتو ای پیک سبکباران دریای عدم، از منبه دریادارِ آن وادی، رسان مدح و سلامم رابه ساغر ختم کردم این عدم اندر عدم نامهبه پیرِ صومعه برگو: ببین حُسن
ختامم رابرچسبها: امام خمینی پاکبازان...
ما را در سایت پاکبازان دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : pakbazano بازدید : 62 تاريخ : جمعه 24 شهريور 1402 ساعت: 18:52