پاکبازان

متن مرتبط با «سعدي 2015» در سایت پاکبازان نوشته شده است

سعدی (2)

  •   چه کند بنده که گردن ننهد فرمان را چه کند گوی که عاجز نشود چوگان را   سروبالای کمان ابرو اگر تیر زند عاشق آنست که بر دیده نهد پیکان را   دست من گیر که بیچارگی از حد بگذشت سر من دار که در پای تو ریزم جان را   کاشکی پرده برافتادی از آن منظر حسن تا همه خلق ببینند نگارستان را   همه را دیده در اوصاف تو حیران ماندی تا دگر عیب نگویند من حیران را   لیکن آن نقش که در روی تو من می‌بینم همه را دیده نباشد که ببینند آن را   گفتم آیا که در این درد بخواهم مردن که محالست که حاصل کنم این درمان را   پنجه با ساعد سیمین نه به عقل افکندم غایت جهل بود مشت زدن سندان را   سعدی از سرز,سعدي 2015,سعدي الحلي 2014,سعدي الحلي 2015,غزل 268 سعدی,غزل 296 سعدی,سعدي الحلي 2013,روعة سعدي 2013,سعدي الحلي 2000,سعدي الحلي 2001,البوم سعدي 2010 myegy ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها