شب است و ...

ساخت وبلاگ

شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی
غنیمت است چنین شب که دوستان بینی

به شرط آن که منت بنده وار در خدمت
بایستم تو خداوندوار بنشینی

میان ما و شما عهد در ازل رفته‌ست
هزار سال برآید همان نخستینی

چو صبرم از تو میسر نمی‌شود چه کنم
به خشم رفتم و باز آمدم به مسکینی

به حکم آن که مرا هیچ دوست چون تو به دست
نیاید و تو به از من هزار بگزینی

به رنگ و بوی بهار ای فقیر قانع باش
چو باغبان نگذارد که سیب و گل چینی

تفاوتی نکند گر ترش کنی ابرو
هزار تلخ بگویی هنوز شیرینی

لگام بر سر شیران کند صلابت عشق
چنان کشد که شتر را مهار دربینی

ز نیکبختی سعدیست پای بند غمت
زهی کبوتر مقبل که صید شاهینی

مرا شکیب نمی‌باشد ای مسلمانان
ز روی خوب لکم دینکم ولی دینی


برچسب‌ها: سعدی

پاکبازان...
ما را در سایت پاکبازان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pakbazano بازدید : 48 تاريخ : سه شنبه 19 دی 1402 ساعت: 19:07