قسمتی از کتاب هبوط...(3)

ساخت وبلاگ

به نام خدا

...چه می دانم؟ شاید این فرشته هایی که این شبه آدم ها را درست می کنند واقعا غرض خاصی هم نداشته باشند ولی لااقل این هست که اگر هم توطئه ای در کار نباشد این ها کنتراتی کار می کنند،تقلبی کار می کنند، نمی دانم،شاید زورکی و اجباری کار می کنند‌، یا خدا روزمزدشان نکرده،کارمزدی کار می کنند، یعنی هر راس آدم که بسازند مثلا یک قران مزدش را می گیرند ، یک قران؟ چه خبر است؟! چهار پول ، نیم عباسی ،یک غاز،این است که تمام هم و غم شان زیاد درست کردن است،بالا بردن "سطح تولید"است.حالا هر جور شد، هر چه از آب درآمد! رقابتی که در کار نیست،عرضه و تقاضا و انتخابی که در این بازار نیست، وانگهی مگر مایه اصلی اش چیست؟ خود خدا صاف و پوست کنده بارها در تورات، در قرآن فرموده است: "گِل، خاک، لایه ته نشین شده، گل و لای سیل،لجن بدبو و گند" خوب از گل و لای و لجن مگر می خواهی چی از آب در آید؟

من از روی همین آدم هایی که درست می کنند و هر روز خر ار خروار هی می دهند بیرون فهمیدم که آن ها کارمزدی اند.تقلب می کنند‌، حتی توی همین لجن و گل و لای هم جنس آشغال می زنند.از مایه روح و احساس و عقل و زیبایی و آن بارقه ی قدسی اهورایی می دزدند،کش می روند و ریش و چربی و روده و شکمبه پر شده و استخوان و پوست و پشم و قازوراتش را زیادتر می کنند.آن اوایل باز کارهای بهتری بیرون می دادند،هر چه میگذرد بدتر می شود؛ مگر نمی بینی؟حتی بعضی هارا همین جوری نیمه کاره می دهند بیرون ! هنوز اعضای یدکی اش را درست به هم نبسته اند و جوش نداده اند و پیچ و مهره هاش را سفت نکرده اند ول می کنند رو زمین.بعضی ها اطاق شان را که می سازند، خالی می آورند به بازار!غالبا یادشان نیست که لااقل یه قطره عقل و شعور و عاطفه و فهم و ظرافت و انسانیت و روح توی این لش به این سنگینی بچکانند.یگ گردی به اندازه ی زعفران روی پلو، برای تزیین، برای جلوی چشم مشتری رویش بپاشند.به قدری آن جا سرشان شلوغ و حواسشان پرت است و از روی بی اعتنایی و سهل انگاری و دست پاچگی ‌کار می کنند که گاهی اصلا اسباب و لوازم آدمها را عوضی می بندند.مثلا زبانی را که برای یک آدم حسابی ساخته اند و مال یک شخص شرافتمند و خوش سخن و پاکدامن و مهربان بوده است می گذارند توی دهن یک دزد قالتاق پاچه ورمال! چشم و لب و ماسک صورت را که برای یک تیپ معصوم دوست داشتنی پر محبت و صمیمی و فداکار ساخته شده بوده اند، می کشند به کله یک رند هفت خط بدکاره رذل! کله ای را با سر تراشیده و پیشانی مهر شده و ریش توپی دقیقا خط کشی شده و لب های غنچه ی کوچک و باریک فرو رفته در ریش و شارب ساخته اند برای ذکر و ورد و صلوات و تلاوت و پیشانی پینه بسته ریخته شده برای سجده های طولانی مادام العمری و نافله ها و نماز های صد رکعتی در دل تاریک شب ها و دم های نیم روشن سحرها، اما از دست پاچگی عوضی گذاشته اند رو گردن‌ شارلاتان های مارگیر روباه صفت، زالو عمل، بوقلمون رنگ ، جیب بر، چشم بند بی رحمی که وقتی در دوره ی امام یا پیغمبری به بازار تاریخ می رسند می شوند یهودا و بلعم باعورا و سامری و مسیلمه کذاب و شمر ذی الجوشن قاتل امام و کشنده پیغمبر و همدست یزید و قیصر و نمرود ، برای "نانی و نامی" و وقتی دیرتر می رسند یعنی زمانی که اسلاف شان ، نسل های پیش شان همه این کارها را کرده اند، ناچار، می شوند متولی همان امام و خلیفه ی همان پیغمبر و مدعی همان دین ، برای نامی و نانی! این سیاستمداران بی شکست و تجار بی ورشکست!

گاهی دل و دماغ یک غلام ، برده، کنیز و نوکر یا گاهی حتی از حیوانات مثل دل و دماغ خوک و سگ یا مار یا گاو یا الاغ یا روباه یا گرگ یا عنتر یا بوقلمون یا موش یا جغد یا شتر یا "شتر-گاو-پلنگ " و غیره را همین طور چشم بسته و شانسی می چپانند توی اندام یک آقا، یک خانم ، یک شخصیت بسیار برجسته ، محترم، دانشمند، معنون...

نمی دانم! گاه فکر می کنم شاید شوخی هم می کنند. خودشان هم از این کار یکنواخت و خسته کننده ای که بیش از پانصد هزار سال است از آدم نئاندرتال تا فیلدمارشال و از یاجوج و ماجوج تا آنگلوساکسون و از آدم های میمون نمای عهد بوق تا میمون های آدم نمای عصر برق فرقی نکرده و بلکه افتضاح تر هم شده است.حوصله شان سر می رود و گاه برای تفریح خاطر و خنده و شوخی و رفع ملالت چنین کار بی ثمری، جوک های بامزه ای "می سازند"!...


برچسب‌ها: برشی از کتاب, دکتر علی شریعتی

پاکبازان...
ما را در سایت پاکبازان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pakbazano بازدید : 40 تاريخ : چهارشنبه 18 بهمن 1402 ساعت: 0:59