الهی به مستان میخانه ات

ساخت وبلاگ

الهی به مستان میخانه‌ات
بعقل آفرینان دیوانه‌ات

به نور دل صبح خیزان عشق
ز شادی به انده گریزان عشق

به رندان سر مست آگاه دل
که هرگز نرفتند جز راه دل

به انده‌پرستان بی پا و سر
به شادی فروشان بی شور و شر

کزان خوبرو، چشم بد دور باد
غلط دور گفتم که خود کور باد

به مستان افتاده در پای خم
به مخمور با مرگ با اشتلم

که خاکم گل از آب انگور کن
سرا پای من آتش طور کن

خدا را بجان خراباتیان
کزین تهمت هستیم وارهان

به میخانهٔ وحدتم راه ده
دل زنده و جان آگاه ده

که از کثرت خلق تنگ آمدم
به هر جا شدم سر به سنگ آمدم

بیا ساقیا می بگردش در آر
که دلگیرم از گردش روزگار

مئی ده که چون ریزیش در سبو
بر ‌آرد سبو از دل آواز هو

از آن می که گر عکسش افتد بجان
توانی بجان دید حق را عیان

بیا تا سری در سر خم کنیم
من و تو، تو و من، همه گم کنیم

بزن هر قدر خواهیم، پا به سر
سر مست از پا ندارد خبر

بس آلوده‌ام آتش می کجاست
پر آسوده‌ام نالهٔ نی کجاست

به پیمانه، پاک از پلیدم کنید
همه دانش و داد و دیدم کنید

بیائید تا جمله مستان شویم
ز مجموع هستی پریشان شویم

چو مستان بهم مهربانی کنیم
دمی بی‌ریا زندگانی کنیم

بگرییم یکدم چو باران بهم
که اینک فتادیم یاران زهم

جهان منزل راحت اندیش نیست
ازل تا ابد، یکنفس بیش نیست

فلک بین که با ما جفا میکند
چها کرده است و چها میکند

برآورد از خاک ما گرد و دود
چه میخواهد از ما سپهر کبود

نمیگردد این آسیا جز بخون
الهی که برگردد این سرنگون...

پاکبازان...
ما را در سایت پاکبازان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pakbazano بازدید : 184 تاريخ : سه شنبه 21 آبان 1398 ساعت: 9:26