پاکبازان

متن مرتبط با «تک بیت های ناب از شاعران معاصر» در سایت پاکبازان نوشته شده است

ولادت امام دوازدهم(عج) مبارک باد

  • قسمتی از کتاب هبوط...(2)

  • به نام خدا...الان اگر خدا و شیطان بیایند و یک نگاهی به این بچه های حضرت قابیل بیندازند شیطان سرش را بالا نمی گیرد و سینه اش را جلو نمی دهد؟ آن رجز "فتبارک الله احسن الخالقین !" برای همین ها بود؟ یا برای قربانیان بی دفاع این ها؟ برای آن تنهایانی که هنوز ناله دردشان را از اعماق سیاه این چاه ویل تاریخ می شنویم یا این همج الرعاها که از زور خوشی ترکیده اند و در ته چاه سر به مرگ شان را گذاشته اند و خسبیده اند؟!خدا خودش می داند که نتیجه این بازدید چه خواهد بود و از این است که دلش بار نمی دهد که قدمی به این آدمستان زشت و بد و کثیف بگذارد .حتی نگاهی هم به این طرف ها نمی کند.این کلوخ آلوده را با حشراتی که بر آن چسبیده اند در این فضای لایتناهی رها کرده است و به خودش واگذاشته است.این است معنی "بخود وانهادگی" آقای سارتر ،یا حرف لوکرس که می گفت خدایان به ما کاری ندارند یا مترلینگ که می گوید: "همین که انسان را آفرید دست از کار و حتی دخالت در کارها کشید و کارها را به انسان واگذاشت."البته آنجور که من معنی می کنم درست است نه آن جور که آنها فلسفه می بافند‌.آن ها می خواهند این حقایق را مایه ای برای پیغمبر بازی های خودشان سازند و از آن برای "ارشاد خلق" و بنیاد "اخلاق"و مذهب مصلحت آمیز و ساختن نصایح مشفقانه ی بشر دوستانه شان سوء استفاده کنند که مثلا این که خدا زمین و زمان و آدمهایش را ول کرده برای تفویض رسالت خدایی خویش است به "انسان" ! وگرنه این معنی دارد که خداوند عالمی بیافریند و با هزار آرزو و آرمان آدمی که معجزه خلقت و هنر خدایی خویش است بسازد و از روح خودش در او بدمد و بعد او را و همه چیز را ول کند و برود دنبال کارش؟ دنبال چه کار؟ لابد دیده است که چیزی از آب در نیامد که ولش کرد.دید که این لج, ...ادامه مطلب

  • قسمتی از کتاب هبوط...(3)

  • به نام خدا...چه می دانم؟ شاید این فرشته هایی که این شبه آدم ها را درست می کنند واقعا غرض خاصی هم نداشته باشند ولی لااقل این هست که اگر هم توطئه ای در کار نباشد این ها کنتراتی کار می کنند،تقلبی کار می کنند، نمی دانم،شاید زورکی و اجباری کار می کنند‌، یا خدا روزمزدشان نکرده،کارمزدی کار می کنند، یعنی هر راس آدم که بسازند مثلا یک قران مزدش را می گیرند ، یک قران؟ چه خبر است؟! چهار پول ، نیم عباسی ،یک غاز،این است که تمام هم و غم شان زیاد درست کردن است،بالا بردن "سطح تولید"است.حالا هر جور شد، هر چه از آب درآمد! رقابتی که در کار نیست،عرضه و تقاضا و انتخابی که در این بازار نیست، وانگهی مگر مایه اصلی اش چیست؟ خود خدا صاف و پوست کنده بارها در تورات، در قرآن فرموده است: "گِل، خاک، لایه ته نشین شده، گل و لای سیل،لجن بدبو و گند" خوب از گل و لای و لجن مگر می خواهی چی از آب در آید؟من از روی همین آدم هایی که درست می کنند و هر روز خر ار خروار هی می دهند بیرون فهمیدم که آن ها کارمزدی اند.تقلب می کنند‌، حتی توی همین لجن و گل و لای هم جنس آشغال می زنند.از مایه روح و احساس و عقل و زیبایی و آن بارقه ی قدسی اهورایی می دزدند،کش می روند و ریش و چربی و روده و شکمبه پر شده و استخوان و پوست و پشم و قازوراتش را زیادتر می کنند.آن اوایل باز کارهای بهتری بیرون می دادند،هر چه میگذرد بدتر می شود؛ مگر نمی بینی؟حتی بعضی هارا همین جوری نیمه کاره می دهند بیرون ! هنوز اعضای یدکی اش را درست به هم نبسته اند و جوش نداده اند و پیچ و مهره هاش را سفت نکرده اند ول می کنند رو زمین.بعضی ها اطاق شان را که می سازند، خالی می آورند به بازار!غالبا یادشان نیست که لااقل یه قطره عقل و شعور و عاطفه و فهم و ظرافت و انسانیت و روح توی ا, ...ادامه مطلب

  • قسمتی از کتاب هبوط...(4)

  • به نام خدا...مثلا ،یارو می بینی مرد است،کت و شلوار و ریش و سبیل و اِهن و تلوپ و صدای دورگه و کلاه شاپو و اسم مذکر و حتی زن و بچه و با این همه قرائن مثبته و دلایل مویده ی ذکوریت و رجولیت اش، بعضی احساسات زنانه دارد! مقصودم بعضی انحرافات جنسی نیست، نه، آن ها که کار فکاهی نیست، آن را خود این ابناء قابیل ابتکار کرده اند، صحبت از شوخی فرشتگان است که گاه آدم عوضی می سازند و گاه آدم خنده دار که مثلا مرد است، قر و غمزه می کند ، ناز می کند ، زیر ابرو برمیدارد، از عیالش در منزل کتک می خورد و از فرط"نجابت" هیچ عکس العملی نشان نمی دهد، فقط می رود گوشه ای یواش یواش ، به طوری که شوهر مونثش متوجه نشود و باز کنکش نزند گریه می کند ، و یا می رود پیش جاری سبیلو ، و یا آبجی ریشدار یا برادر یا همسایه یا همکارش درددل می کند، یا می نشیند و ساعت ها غیبت می کند، یا در برابر رقیبش ، دشمنی و حسدهای ملاباجیانه می ورزد و علیه همکار اداری اش هووگری می کند و برای از پا انداختن اش به جادو و جنبل متوسل می شود ، می رود پیش بزرگتر محله یا داش محله یا سرپرست خانواده از دستش شکایت می کند ، چغلی می دهد ، دروغ و راست سرهم می کند و پُرش می کند، پیشش گریه می کند و آه می کشد و وقتی دید اوقات او از دست طرف تلخ شد ، توی دلش قند آب می کند، دلش غنج می زند ، اگر هیچ کار از دستش ساخته نبود ، کتاب دعا برمیدارد و با دلی شکسته می رود به حرم و دخیل می بندد و زارزار اشک می ریزد و همکارش را نفرین می کند ،برای مرضش، تصادفش ، عزلش نذر می کند ، قربانی می کند...یا همیشه توی زندگی دنبال یک سرپناه ، آقابالاسر ، تکیه گاه ،یک "مرد زندگی" می گردد و گاه حالات مشخص و روشنی را در خود احساس می کند ، از قبیل برحی حالات "ماهانه" که در این ها س, ...ادامه مطلب

  • شبُ نازی.منُ تب

  • ...من می خوام برگردم به کودکینازی: نمی شه!!! کفش برگشت برامون کوچیکه!من:پا برهنه نمیشه برگردم؟نازی: پل برگشت توان وزن ما را نداره!برگشتن ممکن نیست!من: برای گذشتن از ناممکن، کیُ باید ببینم!!!نازی: رویا رُ!من: رویا رُ کجا زیارت بکنم ؟نازی: در عالمِ خواب!من: خواب به چشمام نمیاد!نازی: بشمار!تا سی بشمار!...یکُ دو!من: یکُ دو!نازی: سه وُ چار!من: سه وُ چار!نازی: پنجُ شش!من: پنجُ ...شش!نازی: هفتُ هشت!من: ...هفتُ ...هشت...!نازی: نهُ ده!من: ...نُ...هُ...دَ...!برچسب‌ها: حسین پناهی بخوانید, ...ادامه مطلب

  • آدمهای سمّی

  • نام کتاب : آدمهای سمّیچگونه نقش افراد سمّی را در زندگی تان شناسایی، کنترل و خنثی کنیدنویسنده : لیلیان گلاسمترجم : شیرین یزدانیانتشارات ارمغان گیلار.آبدنگبرچسب‌ها: معرفی کتاب بخوانید, ...ادامه مطلب

  • از نگاه یاران به یاران ندا می رسد

  • از نگاه یاران به یاران ندا می رسددوره ی رهایی ، رهایی فرا می رسداین شب پریشان،پریشان سحرمی شودروز نو گُل افشان،گُل افشان به ما می رسدبخت آن ندارم که یارم کند یاد منحال من که گوید،که گوید به صیاد منگرچه شده دل زار گرفتاربه بیداد اوعاقبت رسد عشق،رسد عشق به فریاد منساقیا کجایی ،کجایی که در آتشموز غمش ندانی ،ندانی چه ها می کشمساقی از در و بام ،در و بام بلا می رسدبردلم ازاین عشق،ازاین عشق چه ها می رسدبرچسب‌ها: فریدون مشیری بخوانید, ...ادامه مطلب

  • هر نفس آواز عشق

  • هر نفس آواز عشق می‌رسد از چپ و راستما به فلک می‌رویم عزم تماشا که راستما به فلک بوده‌ایم یار ملک بوده‌ایمباز همان جا رویم جمله که آن شهر ماستخود ز فلک برتریم وز ملک افزونتریمزین دو چرا نگذریم منزل ما کبریاستگوهر پاک از کجا عالم خاک از کجابر چه فرود آمدیت بار کنید این چه جاستبخت جوان یار ما دادن جان کار ماقافله سالار ما فخر جهان مصطفاستاز مه او مه شکافت دیدن او برنتافتماه چنان بخت یافت او که کمینه گداستبوی خوش این نسیم از شکن زلف اوستشعشعه این خیال زان رخ چون والضحاستدر دل ما درنگر هر دم شق قمرکز نظر آن نظر چشم تو آن سو چراستخلق چو مرغابیان زاده ز دریای جانکی کند این جا مقام مرغ کز آن بحر خاستبلک به دریا دریم جمله در او حاضریمور نه ز دریای دل موج پیاپی چراستآمد موج الست کشتی قالب ببستباز چو کشتی شکست نوبت وصل و لقاستبرچسب‌ها: مولانا بخوانید, ...ادامه مطلب

  • لب چو گردد خالی از عقد سخن خمیازه ای است

  • لب چو گردد خالی از عقد سخن، خمیازه ای استچون نباشد گوهر دندان، دهن خمیازه ای استجای عنبر را کف بی مغز نتواند گرفتشام غربت دیده را صبح وطن خمیازه ای استهاله را جز دست و دامان تهی از ماه نیستقسمت آغوش ما زان سیمتن خمیازه ای استگر به ظاهر دامن از دست زلیخا می کشدماه کنعان را شکاف پیرهن خمیازه ای استاز دهان تیشه هر زخمی که دارد بیستوناز خمار سنگداغ کوهکن خمیازه ای استمی شود ظاهر خمار زندگانی در لباسمرده را چاک گریبان کفن خمیازه ای استدر هوای قد رعنایش ز طوق فاختهپای تا سر، سرو موزون چمن خمیازه ای استمغتنم دان عهد خوبی را که در دوران خطخال، داغ حسرت و چاه ذقن خمیازه ای استبی خطش شبنم به روی سبزه اشک حسرتی استبی لب میگون او گل در چمن خمیازه ای استچون کمال از قامت همچون خدنگ دلبرانبا کمال محرمیت رزق من خمیازه ای استپیش عارف بی نگاه عبرت و بی حرف حقرخنه آفت بود چشم و دهن خمیازه ای استدل دو نیم است از خمار نکته سنجان نظم رادر میان هر دو مصراع از سخن خمیازه ای استصائب از کوتاه دستی روزی ما چون لگناز قد رعنای شمع انجمن خمیازه ای استبرچسب‌ها: صائب تبریزی بخوانید, ...ادامه مطلب

  • از روی پلک شب

  • شب سرشاری بود.رود از پای صنوبرها، تا فراترها رفت.دره مهتاب اندود، و چنان روشن کوه، که خدا پیدا بود.در بلندی‌ها، مادورها گم، سطح‌ها شسته، و نگاه از همه شب نازک‌تر.دست‌هایت، ساقه سبز پیامی را می‌داد به منو سفالینه‌ انس، با نفس‌هایت آهسته ترک می‌خوردو تپش‌هامان می‌ریخت به سنگ.از شرابی دیرین، شن تابستان در رگ‌هاو لعاب مهتاب، روی رفتارت.تو شگرف، تو رها، و برازنده خاک.فرصت سبز حیات، به هوای خنک کوهستان می‌پیوست.سایه‌ها برمی‌گشت.و هنوز، در سر راه نسیم.پونه‌هایی که تکان می‌خورد.جذبه‌هایی که به هم می‌خورد. برچسب‌ها: سهراب سپهری بخوانید, ...ادامه مطلب

  • باز دلشوره‌ ای افتاده به جانم چه کنم

  • عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز 

  • افتادی از بلندی و آقا سرت شکست

  • ای که از یار وفا می طلبی یار کجاست

  • ای که از یار نشان می طلبی، یار کجاست؟همه یارند، ولی یار وفادار کجاست؟تا نپرسند، بخوبان غم دل نتوان گفتور بپرسند، بگو: قوت گفتار کجاست؟رفت آن تازه گل و ماند بدل خار غمشگل کجا جلوه گر و سرزنش خار کجاست؟صبر در خانه ویرانه دل هیچ نماندخواب در دیده غمدیده بیدار کجاست؟پار بر داغ دل سوخته مرهم بودییارب! امسال چه شد؟ مرحمت پار کجاست؟در خرابات مغان هوش مجویید ز ماهمه مستیم، درین میکده هشیار کجاست؟بهتر آنست، هلالی، که نهان ماند رازسر خود فاش مکن، محرم اسرار کجاست؟برچسب‌ها: هلالی جغتایی بخوانید, ...ادامه مطلب

  • صلاح از ما چه می جویی که مستان را صلا گفتیم

  • صلاح از ما چه می‌جویی که مستان را صلا گفتیمبه دور نرگس مستت سلامت را دعا گفتیمدر میخانه‌ام بگشا که هیچ از خانقه نگشودگرت باور بود ور نه سخن این بود و ما گفتیممن از چشم تو ای ساقی خراب افتاده‌ام لیکنبلایی کز حبیب آید هزارش مرحبا گفتیماگر بر من نبخشایی پشیمانی خوری آخربه خاطر دار این معنی که در خدمت کجا گفتیمقدت گفتم که شمشاد است بس خجلت به بار آوردکه این نسبت چرا کردیم و این بهتان چرا گفتیمجگر چون نافه‌ام خون گشت کم زینم نمی‌بایدجزای آن که با زلفت سخن از چین خطا گفتیمتو آتش گشتی ای حافظ ولی با یار درنگرفتز بدعهدی گل گویی حکایت با صبا گفتیمبرچسب‌ها: حافظ بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها